تمام راهها را بسوی جاده ی تنهایی می پویم
و در اضطراب گلبوته های جدایی
چشمانم را بسوی صداقت پروانه های شهر عشق آذین می بندم
به تو فکر می کنم که چگونه در گلزار وجودم آشیان کردی
و بر تاروپود تنم حروف عشق را ترنم نمودی
پس باورم کن که به وسعت دریا و به اندازه ی زیبایی چشمانت
هنوز در من شمعی روشن است
و من…
در انتهای غروب نگاهم را بسوی مشرق چشمانت دوخته ام
تا مگر بازتاب صداقتمان در دستان
تو تجلی کند …!!!
نظرات شما عزیزان:
maryam
ساعت22:55---26 تير 1391
مانند مجنون که لیلا رو دوست داره
مانند ماهی که دریا رو دوست داره
مانند شاعری که شعرش رو دوست داره
مانند بلبلی که صدایش رودوست داره
بخدا قسم که من هم دوست دارم بی تو
بی تو بودن برای با تو بودن دوست دارم
maryam
ساعت22:12---26 تير 1391
تو کیستی ؟ که ســـفر کردن از هوایــــت را نمیتوانـــــــــم... حتی با بالـــهای خیــــال...!!!؟
|